«خلاصه ی صفات مؤمنین»
مؤمن خداخواه و خداجوست ، نیّت خالص و دل خاشع و تن خاضع دارد . پایش از راه بیرون نرود و بر راه نلغزد . دوستیش بی آلایش و کردارش بی غش باشد . به خود پرداخته ، به دیگران نپردازد و از خود برخود ترسان و دیگران از او در امان باشند . نگاهش بمعرفت ، بهره اش عبرت ، خاموشی او حکمت ، گفتارش حقیقت است . دانایی را با بردباری ، خرد را با پایداری ، گذشت با توانایی و شجاعت با نرمی و مهربانی دارد . هنگام نیکی کردن شادان و از بدی پشیمان و برخود ترسان باشد . پایان کار را بسنجد و در سختی ها پافشاری کند و در هر حال و هر کاری از صبر و صلوة جوید . آماده و مهیّای مرگ باشد و ساز و برگ آن را فراهم سازد . سرمایه عمر را بیهوده نگذراند و در نیکی صرف نماید و سفارش به نیکی نماید . حیائش بر شهوت چیره باشد و گذشتش بر خشم و دوستی برکینه و قناعت بر آز . جامه مانند مردم پوشد ، در میان آنها زندگانی کند و دل به آنها نبندد و در کار بندگی شتاب کند و کار امروز به فردا نیندازد و در دنیا میانه روی کند و از معصیت ، خود را نگاه دارد . زیانش به کسی نرسد . به بد کننده ی برخود نیکی کند و با آنکس که از او بگسلد به پیوندد و محروم کننده را ببخشد . سؤال از کسی نکند و درخواست دیگران را رد نکند . روی نیاز جز به بی نیاز نبرد و نیاز نیازمندان را برآورد . انصاف نخواهد و انصاف دهد . خود را از لغزش نگاه دارد و همیشه مقصر شمارد و از لغزش دیگران درگذرد . دشمن ستمگری و یار ستم کشیدگان باشد . از سردی مردم دلگیر نگردد . تجسس عیوب نکند ، عذر پذیرد و عیب پوشد . از چاپلوسی مردم شاد نگردد . از بدگویی اندوه به خود راه ندهد . با مؤمنین یکدل باشد و در شادی آنها شاد و به گرفتاری آنها اندوهناک گردد ، اگر تواند به همراهی چاره اندیشد و دل آنها را خوش سازد و اگر نتواند از خدا درخواست چاره نماید ، برای آنها خواهد و بر آنها پسندد آنچه بر خود پسندد . از مؤمن قهر نکند و پند در پنهان دهد و نیکی آنها در آشکار و پنهان خواهد . به روی آوردن دنیا خشنود نگردد و از رفتن آن اندوهگین نشود . همّت بلند دارد . به عادات بد خو نکند . لغزش را تکرار نکند . تا نپرسند نگوید و چون گوید کم و سنجیده گوید . کردارش گواه گفتارش باشد . از تدبیر زندگانی فروگذار نکند . از فریب و درویی و دروغ برکنار باشد و خود را بزرگ نشمارد و دیگران را پست نبیند .کسی را سرزنش نکند و با مردم نستیزد و با زنان کم نشیند ، ولی با آنها مهربان باشد و دلشان خوش دارد . دل همسایه را به دست آرد . صدا را بلند نکند . سخن چینی نزد کسان ننماید . در اصلاح بکوشد . در حکم از درستی نگذرد . ستم روا ندارد . در خنده پرده ی حیا ندرد . در کارها شتاب نکند . نام مردم به بدی نبرد . حفظ الغیب همه نماید . دشنام ندهد . دوست دانا گزیند و از یار بد بپرهیزد . یاور ستمزدگان و یار آوارگان و ناتوانان باشد . با درویشان نشیند و خشنودی مردم را با بر خشنودی خدا نگزیند و به مال و جان و اندام در همراهی کوتاهی نکند . او را که خاندند بپزیرد و بر دوستان به دیدار سلام کند . در کار مشورت نماید . در مشورت خیانت نکند . رشوت نگیرد ، گرچه حق الزّحمه و حق الجعاله که ناروا نیست ستاند .
اگرچه دقت در این مضامین با سنجیدن خود و کردارمان ناامیدی آورد ولی کَرَم خدا بی پایان و فضلش فراوان است . نباید دست از طلب داشت ، آنچه به تمام نتوان دریافت همه اش را نتوان گذاشت :
گرچه وصالش نه به کوشش دهند در طلبش آنچه توانی بکوش
باید کوشید و این صفات را میزان ساخته ، کردار را بر آن سنجید و خود را گناهکار و تبه روزگار دیده و با نیاز از درگاه بی نیاز پوزش خواست :
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ورنه ، سزاوار خداوندی اش کس نتواند که به جای آورد
امید که به همه ی دوستان حال بندگی و نیازمندی بخشد و به آنچه پسند مولاست موفق دارد .
« از رساله ی شریفه ی پند صالح »
*********************************************
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به مناسبت ایام فاطمیه با «محمدحسین رجبی دوانی» عضو هیئت علمی دانشگاه و کارشناس تاریخ اسلام در خصوص تاریخ دقیق سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و چگونه به آتش کشیدن در خانه یگانه دختر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم گفتوگو کردیم که مشروح آن در پی میآید:
قول مشهور شیعه درباره سالروز شهادت فاطمه(س) 75 و 95 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) است/ آیا «سبع» و «تسع» مشتبهه شده است؟
* اقوال مختلفی درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده است، قول معتبر کدام است؟
-در ارتباط با روز شهادت یا فاصله شهادت حضرت زهرا(س) با ارتحال پیغمبر(ص) میان شیعه و سنی، همچنین میان خود شیعیان اختلاف هست. منابع اهل تسنن عموماً این مدت را ۶ ماه پس از ارتحال پیغمبر(ص) نقل میکنند و معتقدند که آن حضرت(س) پس از پیامبر(ص) ۶ ماه در قید حیات بودند، در حالی که در منابع شیعه، مشهور دو قول است که یک ۷۵ روز دیگری ۹۵ روز بعد از ارتحال حضرت خاتم صلی الله علیه وآله وسلم هست که بر این مبنا در حقیقت ۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی را ذکر میکنند.
البته بنده شخصاً ضمن احترام به راویان و علمای گذشته و محدثان شیعه این عذر را نمیپسندم و نمیپذیرم که گفته شده به سبب آنچه که در گذشته نقطهگذاری در رسمالخط مسلمانان وجود نداشته است، «تسع» و «سبع» مشتبهه شده و نمیدانند که سالروز شهادت بی بی دو عالم(س) 75 روز بوده یا ۹۵روز پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است!
به طوری که بنده شخصاً معتقدم امر اعتقاد به ولایت اهلبیت علیهمالسلام و آن هم سرور بانوان دو عالم و قرة العین رسول چنان باید برای شیعه و مدعیان پیروی از اهلبیت علیهمالسلام مهم باشد که اصلاً نیازی به کتابت اینها نباشد، باید مردم چنان نسبت به این مسئله به خصوص با شهادت مظلومانه سرور بانوان دو عالم حساس بوده باشند که این را آنچنان به خاطر میسپردند که هر سال برای یادآوری چنین مصیبت عظمایی سالروزش را به سوگ مینشستند.
لذا اینکه بگوییم در اذهان یک چنین مسئلهای و مشکلی به خاطر نبودن نقطهگذاری پیش آمده است، عذر پذیرفته نیست و نشان میدهد که متاسفانه برخی از گذشتگان، آن اعتقاد راستینی که باید نسبت به مقام اهل بیت(ع) و بزرگداشت آنچه به آن ذوات مقدس مربوط میشود، مثل امروز که شیفتگان اهلبیت(ع) باور دارند، در گذشته وجود نداشته است، به قول مرحوم دکتر شهیدی شاید هم، سری از اسرار مربوط به حضرت زهرا(س) هست که باید راجع به آن بزرگوار خیلی مسائل ناشناخته بماند، همانگونه که راجع به ولادت آن حضرت(س) قول ثابتی نداریم و دقیق نمیدانیم ولادت آن حضرت درچه روز و سالی اتفاق افتاده است، آیا قبل از بعثت یا بعد از بعثت و در چه سالی بوده است؟! که قول مشهور بعد از بعثت است.
مورد دیگر در این ارتباط که لازم به آن اشاره شود و دکتر شهیدی مطرح میکند، اینکه محل دفن آن حضرت(س) اکنون دقیقاً مشخص نیست، آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها در بقیع، خانه خود یا روضه منوره پیغمبر دفن است و همینطور سن شهادت ایشان، اینها مواردی است که دکتر شهیدی میگوید: «احتمال دارد از اسرار الهی باشد».
مشهور علمای شیعه 95 روز را صحیح میدانند
* پس با این اوصاف، قول ۹۵ روز صحیحتر است؟
ـ قول 95 روز اکنون به عنوان قول صحیحتر پذیرفته شده است، وقتی میگویم به سبب اینکه گفته شده رسمالخط مشکل داشته و نتوانستند بفهمند این واقعه «سبع» است یا «تسع» که چون آن موقع نقطه گذاشته نمیشده و همچنین دندانهای درشت حروف مشخص نبوده است، اگر ما این را بپذیریم، از نظر ارزش هر دو یکسان هستند، یعنی اینکه ما چه هفت بخوانیم و چه 9 ارزش آن یکسان است، منتها شاید با توجه به برخی شواهد و قرائن، علمای ما قول دوم را ترجیح دادند و البته برای عرض ارادت ساحت مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام هر دو قول را ما بزرگ میشماریم و نسبت به ذات مقدس آن حضرت(س) در هر دو قول اظهار سوگ و مصیبت میکنیم.
حضرت زهرا(س) به مرگ ظاهری یا بیماری از دنیا نرفته است/ منابع اهل سنت شهادت صدیقه طاهره را تائید میکنند
* شبههای که درباره عروج ملکوتی حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح میشود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، لطفا در این خصوص توضیح دهید.
- آنچه واقعاً جای سؤال هست، اینکه مسلمانان اگر ارادت و اعتقاد به ذات مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام صلی الله علیه وآله وسلم داشته باشد، چه شیعه و چه هر فرقه دیگری باشند و به ذات پیامبر اکرم(ص) اعتقاد و باور داشته باشد، آیا جای سؤال نیست که چرا باید تنها یادگار پیامبر و نوردیده آن حضرت که فرمود او سرور بانوان دو عالم است و بارها فرمودند: «ابنتی فاطمه فإنّها سیدة نساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین» و همچنین احادیثی از پیغمبر (ص) که داریم که میفرمایند: «رشد و نمو ظاهری و مادی حضرت صدیقه کبری(س) نسبت به دختران هم سال خود دو برابر بوده است»؛ یعنی مثلاً اگر آن قول معروف را اصل قرار دهیم که حضرت صدیقه طاهره (س) در ۹ سالگی ازدواج کرده است، با این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) در سن ۹ سالگی از نظر ظاهری و مادی معادل دختر ۱۸ ساله زمان خود بوده است.
منابع اهل تسنن سن آن حضرت را در هنگام شهادت 27 و 28 سال گفتند. اگر ما آن را اصل قرار دهیم، این سنی برای بانویی که در اوج طراوت در زمان حیات پدر بوده است و ایشان حداقل به نقل خود اهل تسنن ۶ ماه پس از وجود مقدس پیامبر عظیمالشان اسلام در قید حیات نباشد، چرا!؟ آیا دچار بیماری یا دچار مشکلی بوده است، این بیماری اگر وجود داشته، باید سابقه در زمان پیامبر(ص) داشته باشد، در حالی که ما اصلاً یک چنین مسئلهای را نمیبینیم و این نشان میدهد که آن حضرت به دلیل تألمات شدید روحی و جسمی که در وجود نازنینش به وجود آمد، در این فاصله کوتاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لقای الهی پیوست، ما اگر نقلهایی که حتی در برخی از منابع اهل تسنن وجود دارد، مانندکتاب «الامامة والسیاسة»، تألیف «ابن قتیبه دینوری» و یا نقلهایی که «ابن ابی الحدید» شارح نهجالابلاغه آورده است و دیگر منابع اهل تسنن وجود دارد، به وضوح نشان میدهد که حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام نسبت به حوادث بعد از پیغمبر(ص)، حوادث سیاسی پس از رحلت ایشان و تصاحب و غصب خلافت به شدت ایشان موضع داشتند و متأثر بوده است، نه از باب اینکه چرا خلافت و قدرت از کف همسر او بیرون رفته است، بلکه به سبب آنچه که حضرت(س) مشاهده میکرد، تمام تلاشها و زحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با چنین توطئهای به باد میرود و اسلام به انحراف کشیده میشود و مهمترین اصل اسلام که ولایت اهلبیت عصمت و طهارت علیهماسلام برای هدایت بشریت تا پایان تاریخ و پایان جهان است، این گونه مورد حمله قرار میگیرد و ولایت از محضر امور خارج میشود، لذا مجموع این حوادث آن حضرت(س) را به شدت متألم کرد.
«ابن قتیبه دنیوری» نقل میکند که حضرت زهرا(س) خانه خود را مأمن کسانی قرار دارد که نسبت به حاکمیت خلیفه اول موضع داشتند و به ولایت و خلافت امیرالمومنین علی علیهاسلام پای میفشاردند و آنها در خانه حضرت زهرا اجتماع و تحصن کرده بودند و حاضر به بیعت خلیفه نبودند، بعد «ابن قتیبه» میگوید که «عمر بن خطاب» به «ابوبکر» گفت تا علی(ع) بیعت نکرده، به سبب جایگاهی که نسبت به پیغمبر(ص) دارد پایههای حکومت تو محکم نخواهد شد و لذا باید از علی(ع) بیعت گرفت و خلیفه اول هم موافقت کرد.
حامیان ولایت در خانه فاطمه(س) تحصن کردند/ آتش و تهاجم غاصبان علیه خانه فاطمه(س)
در آغاز ابوبکر، «قنفذ» غلام آزاد شده عمر را فرستاد که به خانه فاطمه(س) برود و به امیرالمومنین علی(ع) بگوید: خلیفه رسول خدا(ص) تو را میطلبد، وقتی قنفذ به حضرت علی(ع) پیغام ابوبکر را رساند، امام (ع) در جواب فرمود: «چه زود به رسول خدا(ص) دروغ بستید» و او را باز گرداند. بار دیگر خلیفه به قنفذ گفت به علی بگو: جانشین پیغمبر خدا(ص) تو را میطلبد، که حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «سبحان الله! چیزی را ادعا کرده است که در حد و اندازه او نیست». بنابراین آن دو تصمیم گرفتند از راهی جز مسالمت وارد عمل شوند.
«ابن قتیبه» مینویسد که عمر با گروهی به سوی خانه زهرا(س) حرکت کرد، در حالی که شعله آتشی در دست داشت، مردم به او گفتند: عمر به کجا میروی، گفت: این خانه را که محل توطئه خلافت ما شده است، میخواهم با اهل آن به آتش بکشم! به او گفتند: ای عمر! در این خانه دختر پیغمبر حضور دارد، گفت: اگر چه او باشد، من این کار را میکنم، «ابن قتیبه» میگوید: عمر و افرادش خانه فاطمه(س) را محاصره کرد و فریاد برآورد که؛ ای دختر پیامبر(ص)! این افرادی که در خانهات پناه گرفتند، باید بیرون بفرستی تا بیعت کنند و گرنه خانه را به آتش میکشم.
استغاثه حضرت زهرا(س) پشت در، دلهای مهاجمان را به لرزه درآورد/ گروهی از مهاجمان صحنه را ترک کردند
«ابن قتیبه» در ادامه میگوید: فاطمه زهرا(س) پشت درآمد و فرمود: «ای پسر خطاب! این بود عمل به سفارش رسول خدا(ص) که بعد از من با خاندانم نیکی کنید؟! هنوز کفن پدر من خشک نشده است، با خاندان او این گونه برخورد میکنید؟». او گفت: ای دختر پیامبر(ص) میدانم که نزد پدرت چه قدر محبوب بودی. اما اگر در را نگشایی تا آنها بیعت کنند، این خانه را آتش میزنم و این کار دین پدرت را محکمتر میکند! حضرت زهرا علیهاالسلام وقتی چنین دیدند، خطاب به پیغمبر عرضه داشتند: «ای پدر! بعد از تو، ما از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چهها که ندیدیم» و شروع به استغاثهای کرد که به نقل «ابن قتیبه» چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دلهایشان شکافته و جگرهایشان پارهپاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند، منتها «ابن قتیبه» دیگر نمیگوید چگونه!
نقل میکند که در خانه باز شد و اینها وارد خانه شدند و بازوان علی(ع) را بستند و او را وارد مسجد کردند تا از او بیعت بگیرند. اما منابع شیعه میگویند که عمر بن خطاب تهدید خودش را عملی کرد، در را آتش زد، همین که در مقداری باز شد، آن را با فشار سختی گشود، در حالی که حضرت زهرا(س) پشت در بود و بین در و دیوار این ضربت بر او وارد شد و چون باردار بود، موجب سقط جنین آن حضرت(س) شد و حضرت از هوش رفت و زمانی که به هوش آمد، دید امیرالمومنان علیهالسلام را کشان کشان با بازوان بسته به طرف مسجد میبرند، این بود که خود را با همان حالت زار به امیرالمومنان (ع) چسباند، لباس او را گرفت و فرمود: «نمیگذارم با پسرعمویم این گونه رفتار کنید». به نقلی خود ابن خطاب و به نقلی به دستور او «قنفذ» با غلاف شمشیر به دستان حضرت زدند که دستان مبارکش کبود و قدرت او زائل و دوباره بیهوش شد و امیرالمومنین (ع) را رها کرد.
فاطمه(س) شمشیر را بالای سر علی(ع) دید، بیمحابا به سمت قبر پدر رفت/ نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد
حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش میآید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیرالمومنان (ع) گرفتند و او را تهدید میکنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) میروم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنهای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».
سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیرالمومنین است. لذا تا حضرت صدیقه طاهره (س) شنید امیرالمومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت میکنم و شکیبایی میورزم و از خدا فقط میخواهم که بین ما و آنها داوری کند».
علی(ع) بعد از شهادت فاطمه(س) بیعت را به خاطر مصالح اسلام پذیرفت
«ابن قتیبه» میگوید: ابوبکر وقتی این صحنه را دید، به شدت منقلب و منفعل شد و گفت: دست از علی(ع) بردارید که ما او را مجبور به بیعت نمیکنیم، این جا بود که شمشیر را از سر ایشان برداشتند و امیرالمومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) به خانه بازگشتند، البته برخی از نقلها این است که در همان جلسه ابوبکر جلو آمد و دست خود را به دست حضرت (ع) زد و این طور جلوه دادند که امام علی (ع) بیعت کرده است، اما ظاهراً نقل صحیح این است که امام علی (ع) در آنجا بیعت نکرد و حضرت (ع) به خانه رفت و به نقل اکثر منابع اهل تسنن تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، امیرالمومنین (ع) بیعت نکرد و پس از رحلت آن حضرت(س) بیعت کرد.
البته عدهای در نهایت بیمعرفتی میگویند: علی (ع) پشتوانهاش زهرا(س) بود و چون او را از دست داد، احساس کرد که هیچ پشتوانهای ندارد و مجبور شد بیعت کند، اما قضیه صحیح این است که امیرالمومنین چون دستگاه غاصب خلافت را قبول نداشت، به عنوان اعتراض خاندان پیامبر (ص) بیعت نکرد و این عدم بیعت تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، ادامه داشت، منتها وقتی مشاهده فرمود که جریان ارتداد در عالم اسلام پدید آمده و مدعیان دروغین نبوت قصد هجوم به مدینه و نابودی دارالاسلام را دارند، برای اینکه خیال خلیفه از جانب حضرت آسوده بوده و بداند ایشان فعالیتی ضد او نخواهد داشت، به خلیفه اول پیام داد تا به منزل آمده و از حضرت بیعت بگیرد، پس امام علی (ع) برای ایستادگی برابر جریان مرتدین و از بین بردن اقتدار آنها و برای حفظ اصل و اساس اسلام، مجبور به بیعت با خلیفه نخست شد، لذا علاوه بر حضور در نمازها، جاهایی که خلیفه دچار مشکل شده و حیران میماند و از او درخواست کمک میکرد، هدایت و راهنمایی خویش را از او دریغ نمیداشت، در واقع برای حفظ مصالح اسلام، خلیفه وقت را یاری میفرمود.
فاطمه زهرا(س) غاصبان خلافت را بایکوت کرد
منتها همین «ابن قتیبه» بعد از آن حوادثی که پدید آمد، نقل میکند که حضرت زهرا (س) با وجود قضایای فدک و برخوردی که صورت گرفت، خلیفه را تحریم کرده بود و با او سخن نمیگفت که به اصطلاح امروز بایکوت کرده بود و حتی اگر سلام هم میکردند، جواب سلام آنها را نمیداد تا اینکه خبر رسید، دختر پیغمبر در بستر بیماری است و عنقریب از دنیا خواهد رفت، لذا مردم مدینه ابتدا زنان انصار، بعد مردانشان، بعد مهاجرین آمدند که در حقیقت هم عیادت و هم وداع با حضرت زهرا میکردند، به طوری که کسی جز خلفای اول و دوم نماند، اینها دیدند که به زودی دختر پیغمبر(ص) از دنیا خواهد رفت و اگر به عیادت ایشان نروند، مشکل پدید خواهد آمد و برای اعتبار و حیثیتشان سخت خواهد بود و چون حضرت زهرا (س) آنها را تحریم کرده بودند و اجازه ورود به آنها نمیداد، امیرالمومنین علیهالسلام را در فشار قرار دادند که برای آنها از حضرت زهرا(س) اذن ورود بگیرند و امیرالمومنان(ع) مقاومت میکردند تا اینکه حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام متوجه شدند که امام علی (ع) در فشار است و لذا جمله عجیبی دارد و این نشان از اوج ولایت مداری سرور بانوان دو عالم دارد که حضرت زهرا(س) به امیرالمومنان(ع) عرض کرد: «خانه، خانه تو است و من هم کنیز تو هستم و اختیار با شماست»، یعنی به اینها اجازه بدهید بیایند و حضرت هم اجازه داد و اینها وارد شدند.
باز «ابن قتیبه» نقل میکند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم میدهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود؛ فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن اینگونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام آورده است که آنها اشاره میکنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.
حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است/ فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است
* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ مینشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیهاالسلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی میدانند؟
- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارکشان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را میبوئیدند و میفرمود: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام میکنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر میخواست و به استقبال او جلو میرفت و صبر نمیکرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او میرفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.
حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیرالمومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیرالمومنان علیهالسلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیرالمومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیتهای عظیمالشأن بینظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایتمداری .
از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش میآید، در جمع نامحرمان نامرد که با بیتفاوتی نظارهگر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابهای را در دفاع از ولایت بیان میکند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بینظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نمودهاند. از اينرو گوشهاى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مىنمائيم.
* * *
قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».
(فاطمه) اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...
فرائد السمطين ج 2، ص 34
* * *
قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.
اصول كافى ج 1، ص 381
* * *
قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسولاللَّه (ص) و بين كتابه.
مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.
صحيح بخارى ج 1، 120
* * *
شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير
تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مىسازد. كوشش پىگير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مىخوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.
شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟
آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحيّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگين مىآيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.
شايد همين امر موجب گرديد تا توجيهگران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مىشود كرد، اى كاش زبان لال مىشد، قلم مىشكست اين خبر دهشت بار را نمىشنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مىريخت، كوهها متلاشى مىشد، جهان بپايان مىآمد و اين فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.
اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مىكند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مىگيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.
اينك متن حديث (ابن عباس گفت:ادامه مطلب...
بار دیگر سرزمینم, ایران در غم از دست دادن تعداد زیادی از هموطنان عزیز مان در استان بوشهر بخاطر وقوع زلزله, عزادار شد.
مردم شریف بوشهر ما را در غم خود شریک بدانید.
مهدويت در قرآن و احاديث
اولا:در قرآن كريم اين مطلب به صورت يك نويد كلى در كمال صراحت هست،يعنى هر كسى كه قرآن كريم را مطالعه كند مىبيند قرآن كريم آن نتيجه را كه بر وجود مقدس حضرت حجت مترتب مىشود، در آيات زيادى به عنوان يك امرى كه به طور قطع در آينده صورت خواهد گرفت ذكر مىكند.از آن جمله است اين آيه: و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون (10) .خدا در قرآن مىگويد كه ما در گذشته بعد ازذكر-كه گفتهاند يعنى بعد از آنكه در تورات نوشتيم-در زبور هم اين مطلب را اعلام كرديم،و ما اعلام كرديم،پس شدنى است كه: ان الارض يرثها عبادى الصالحون. صحبت منطقه و محل و شهر نيست،اصلا فكر آنقدر بزرگ و وسيع است كه سخن از تمام زمين است: زمين براى هميشه در اختيار زورمندان و ستمكاران و جباران نمىماند،اين يك امر موقت است،دولت صالحان كه بر تمام زمين حكومت كند،در آينده وجود خواهد داشت.در مفهوم اين آيه كوچكترين ترديدى نيست.
همچنين راجع به اينكه دين مقدس اسلام دين عمومى بشر خواهد شد و تمام اديان ديگر در مقابل اين دين از بين خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت،در قرآن كريم هست،كه اين يكى ديگر از آثار و نتايج وجود مقدس مهدى موعود است: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون (11) اين دين را به وسيله اين پيامبر فرستاد براى اينكه در نهايت امر آن را بر تمام دينهاى عالم پيروز گرداند،يعنى همه مردم دنيا تابع اين دين بشوند،و آيات ديگرى.چون بحثم درباره آيات قرآن نيستبه اشاره قناعت مىكنم.
از آيات قرآن كه بگذريم مساله احاديث نبوى مطرح است.آيا پيغمبر اكرم در اين زمينه چه مطالبى فرموده است؟آيا فرموده استيا نفرموده است؟اگر روايات مربوط به مهدى موعود انحصارا روايات شيعه مىبود،براى شكاكان جاى اعتراض بود كه:اگر مساله مهدى موعود يك مساله واقعى استبايد پيغمبر اكرم گفته باشد و اگر پيغمبر اكرم گفته بود بايد ساير فرق اسلامى هم روايت كرده باشند و تنها شما شيعيان روايت نكرده باشيد.جوابش خيلى واضح است:اتفاقا روايات باب مهدى موعود را تنها شيعيان روايت نكردهاند.رواياتى كه اهل تسنن در اين زمينه دارند،از روايات شيعه اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.كتابهايى را كه در اين زمينه نوشته شده است مطالعه كنيد،مىبينيد همين طور است.
در همين سالهايى كه ما در قم بوديم دو كتاب در اين زمينه تاليف شد.يكى را مرحوم آية الله صدر(اعلى الله مقامه)البته به زبان عربى نوشتهاند به نام المهدى و خيال مىكنم چاپ هم شده باشد. در آن كتاب،ايشان هر چه روايت نقل كردهاند،همه،روايات اهل تسنن است.وقتى انسان مطالعه مىكند مىبيند كه مساله مهدى موعود در روايات اهل تسنن از روايات شيعه بيشتر هست و كمتر نيست.
كتاب ديگرى كه خوشبختانه به زبان فارسى است،به امر مرحوم آية الله آقاى بروجردى تهيه شده به نام منتخب الاثر،كه يكى از فضلاى حوزه علميه قم كه الآن هم در قم هستند به نام آقاى آقا ميرزا لطف الله صافى از فضلاى مبرز قم(گلپايگانى)تحت رهنمايى مرحوم آية الله بروجردى[اين كتاب را تاليف كردند]،يعنى ايشان دستور كلى اين كتاب را دادند و طرح و شكل و رسم كتاب را تعيين كردند و بعد اين مرد فاضل رفت دنبالش و اين كتاب را نوشت.اين كتاب را هم مطالعه كنيد،مىبينيد روايات زيادى در اين زمينه هستبالاخص از اهل تسنن،به مضامين و تعبيرات مختلف.
باز من به جنبه روايتى اين بحث كار ندارم،همين طورى كه به جنبه آياتش كار زيادى ندارم من از يك جنبه ديگرى مىخواهم مساله موعود اسلام را بحثبكنم و آن اينكه:اين مساله روى تاريخ اسلام چه اثرى گذاشته است؟وقتى كه ما تاريخ اسلام را مطالعه مىكنيم،مىبينيم گذشته از رواياتى كه در اين زمينه از پيغمبر اكرم يا امير المؤمنين وارد شده است اساسا از همان نيمه دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدى موعود منشا حوادثى در تاريخ اسلام شده است.چون چنين نويدى و چنين گفتهاى در كلمات پيغمبر اكرم بوده است احيانا از آن سوء استفادههايى شده است،و اين خود دليل بر اين است كه چنين خبرى در ميان مسلمين از زبان پيغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود،آن سوء استفادهها نمىشد.
بيان على عليه السلام
قبل از اينكه اولين حادثه تاريخى در اين زمينه را عرض كنم،جملههايى از امير المؤمنين على عليه السلام را-كه در نهج البلاغه است و من از مرحوم آية الله العظمى بروجردى شنيدم كه اين جملهها متواتر استيعنى تنها در نهج البلاغه نيست و سندهاى متواتر دارد-نقل مىكنم.
امير المؤمنين در آن مصاحبهاى كه با كميل بن زياد نخعى كرده است[مطالبى در اين باب بيان نموده است]كه كميل مىگويد شبى بود،على عليه السلام دست مرا گرفت(ظاهرا در كوفه بوده است)،مرا با خودش برد به صحرا،فلما اصحر تنفس الصعداءبه صحرا كه رسيديم يك نفس خيلى عميقى،يك آهى از آن بن دل بر كشيد و آنگاه درد دلهايش را شروع كرد،آن تقسيم بندى معروف:الناس ثلاثة (12) مردم سه دسته هستند:عالم ربانى،متعلمين و مردمان همج رعاع،و بعد شكايت از اينكه كميل!من آدم لايق پيدا نمىكنم كه آنچه را مىدانم به او بگويم.يك افرادى آدمهاى خوبى هستند ولى احمقند،يك عدهاى افراد زيركى هستند ولى ديانت ندارند و دين را وسيله دنيا دارى قرار مىدهند.مردم را تقسيم بندى كرد و همه شكايت از تنهايى خود:كميل!من احساس تنهايى مىكنم،من تنهايم،ندارم آدم قابل و لايق كه اسرارى را كه در دل دارم به او بگويم.در آخر يكمرتبه مىگويد:بله،البته زمين هيچ گاه خالى نمىماند:اللهم بلى!لا تخلو الارض من قائم لله بحجة،اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بيناته...يحفظ الله بهم حججه و بيناته،حتى يودعوها نظراءهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم (13) . فرمود:بله،در عين حال هيچ وقت زمين از حجتخدا خالى نمىماند،يا حجت ظاهر آشكار و يا حجتى كه از چشمها پنها و غايب است.
قيام مختار و اعتقاد به مهدويت
اولين بارى كه مىبينيم اثر اعتقاد مهدويت در تاريخ اسلام ظهور مىكند،در جريان انتقام مختار از قتله امام حسين عليه السلام است.جاى ترديد نيست كه مختار مرد بسيار سياستمدارى بوده و روشش هم بيش از آنكه روش يك مرد دينى و مذهبى باشد روش يك مرد سياسى بوده است.البته نمىخواهم بگويم مختار آدم بدى بوده يا آدم خوبى بوده است،كار به آن جهت ندارم.مختار مىدانست كه و لو اينكه موضوع،موضوع انتقام گرفتن از قتله سيد الشهداء است و اين زمينه،زمينه بسيار عالىاى است،اما مردم تحت رهبرى او حاضر به اين كار نيستند.شايد(بنا بر روايتى)با حضرت امام زين العابدين هم تماس گرفت و ايشان قبول نكردند.مساله مهدى موعود را كه پيغمبر اكرم خبر داده بود مطرح كرد به نام محمد بن حنفية پسر امير المؤمنين و برادر سيد الشهداء،چون اسمش محمد بود، زيرا در روايات نبوى آمده است:اسمه اسمىنام او نام من است.گفت:ايها الناس!من نايب مهدى زمانم، آن مهدىاى كه پيغمبر خبر داده است (14) .مختار مدتى به نام نيابت از مهدى زمان،بازى سياسى خودش را انجام داد.حال آيا محمد بن حنفيه واقعا خودش هم قبول مىكرد كه من مهدى موعود هستم؟بعضى مىگويند قبول مىكرد براى اينكه بتوانند انتقام را بكشند،ولى اين البته ثابت نيست.در اينكه مختار محمد بن حنفيه را به عنوان مهدى موعود معرفى مىكرد شكى نيست،و بعدها از همين جا مذهبكيسانيهپديد آمد.محمد بن حنفيه هم كه مرد گفتند مهدى موعود كه نمىميرد مگر اينكه زمين را پر از عدل و داد كند،پس محمد بن حنفيه نمرده است،در كوه رضوى غايب شده است.
دانستنی های قران
قرآن علم روزگار
دانستنیهای قرآن
1. معجزات پیامبران که در قرآن آمده است:
أ. تبدیل شدن عصای حضرت موسی (ع ) به اژدها
ب. زنده کردن مردگان و بینا کردن کور مادر زاد به دست حضرت عیسی ( ع)
ت. شق القمر کردن ماه و صحبت کردن با سنگ ریزه توسط حضرت رسول اکرم (ص )
2. سوره های همنام با پیامبران:
أ. یونس
ب. هود
ت. یوسف
ث. ابراهیم
ج. محمد
چ. طه
ح. نوح
«مریم ولقمان که نام افراد نیکوکار است »
3. نام های دیگر سوره حمد:
فاتحه، شکر، وانیه، نور، سبع المثانی، کافیه، ام الکتاب، شفا، مناحب ام القران و ...
4. قلب و عروس قرآن:
یس ( قلب قرآن ) - الرحمن ( عروس قرآن )
5. نام دیگر سوره ها:
اسراء ( بنی اسرائیل ) - مومن ( غافر) - انسان ( دهر)
6. نام های دیگر قرآن:
فرقان - کتاب - ذکر - تنزیل - نور
7. نخستین و آخرین سوره:
علق ( نزول در شب بعثت ) - نصر( آخرین سوره که بر پیامبر نازل شده است )
8. سوره که درتمامی آیاتش لفظ الله است:
مجادله
9. دو آیه که تمام حروف عربی در آن وجود دارد:
154سوره آل عمران 29 سوره فتح
10. سوره ای که یازده بار قسم در آن آمده است:
شمس
11. سوره هایی که نام حیوانات را دارد:
بقره - نحل - نمل - عنکبوت - فیل
12. سوره هایی که با قل آغاز شده است:
کافرون - اخلاص - ناس - فلق - جن
13. نام پیامبر (ص) که در سوره ها آمده است:
آیه 144 آل عمران - آیه 2 محمد - آیه 4 احزاب - آیه 29 فتح
14. سوره هایی که دارای سجده واجب است:
فصلت - نجم - علق - سجده
15. سوره هایی که دارای سجده مستحبی است:
اسراء - رعد - نحل - اعراف - مریم - حج - فرقان - نمل - ص - انشقاق
16. قصار الصور:
حمد و زلزال تا آخر قرآن
17. دو سوره در نماز خوانده شود:
بعد از حمد اگر« فیل» خوانده شود باید «قریش» نیز خوانده شود، بعد از حمد اگر «ضحی» خوانده شود باید « انشراح » خوانده شود.
18. موجوداتی که از مادر متولدنشده اند و در زمین زندگی کرده اند:
أ. حضرت آدم (س)
ب. حضرت حوا ( س)
ت. شتر حضرت صالح (ع)
ث. اژدهای حضرت موسی (ع)
ج. پرندگانی که حضرت موسی (ع) با گل می ساخت
19. سوره های سبع الطوال:
بقره - آل عمران - نساء - مائده - انعام - اعراف - یونس
20. سوره های مئین از سبع الطوال کوچکتر و حدود 100 آیه دارند:
توبه - هود - یوسف - کهف - اسراء - انبیاء - مومنون - شعراء - صافات
21. سوره های مثانی که کمتر از 100 آیه دارند و از سوره های خیلی کوچک طولانی تر هستند.
22. سوره های مفصلات:
حجرات تا پایان قرآن کریم
23. حروف مقطعه: « صراطّ علیّ حق نمسکه»
صاد - راء - الف - طاء - عین - لام - حاء - قاف - نون - میم - سین - کاف - هاء
24. حیوانات که درقرآن آمده است:
بقره - کلب - هدهد - فیل - نحل - حمار - نمل - عنکبوت - ابل - ابابیل - خنازیر
ذئب (گرگ) - بعوضه (پشه) - غراب (کلاغ) - فراش (پروانه ها) - قرده (میمون) - قشوره (شیر درنده)
25. نام پیامبری که درقرآن زیاد آمده است:
حضرت موسی (130 بار در سوره بنی اسرائیل )
26. نام های روز قیامت:
یوم التغابن - یوم الحسره - یوم الحدید - یوم الخروج - یوم الدین - یوم الفصل- یوم الحساب - یوم الموعود
27. اسامی یا صفات پیامبر (ص):
احمد (صف) - امین(اعراف) - بشیر(مائده) - خاتم النبین(احزاب) - رسول(آل عمران) - شاهد(فتح)
رسول الله (اعراف) - شهید (بقره) - طه(طه) - یس(یس)
28. پیامبری که خواب صد ساله رفت:
عزیر
29. اسامی کتابهای آسمانی:
صحف (ابراهیم ) - انجیل (عیسی) - تورات(موسی) - زبور(داود) - قرآن (پیامبر)
30. کلمه وسط قرآن:
ولیتلطف (آیه 19 سوره کهف)
31. بلندترین آیه قرآن:
282 سوره بقره
32. کوچکترین آیه قرآن:
64 سوره الرحمن ( مدها متان )
33. آیه ای که به جهت تغییر قبله بر پیامبر نازل شد:
144 سوره بقره
34. لیله المبیت:
207 سوره بقره
35. حق قرآن بر انسان:
دقت کردن - فکر کردن - عمل کردن
36. تعداد تکرار برخی از واژه ها ی قرآن کریم:
قرآن 115 مرتبه = آخرت 115 مرتبه
حیات و مشتقات 145 مرتبه = موت 145 مرتبه
الرحمن 57 مرتبه = الرحیم 114 مرتبه
الجزاء117مرتبه = المغفره 234مرتبه
الفجار3 مرتبه = الابرار6 مرتبه
قل 332مرتبه = قالوا 332 مرتبه
ابلیس 11 مرتبه = استغفار 11 مرتبه
مصیبه 75 مرتبه =الشکر 75 مرتبه
الجهر 16 مرتبه= العلانیه 16 مرتبه
الشده 102 مرتبه = القبر 102 مرتبه
المحبه 83 مرتبه
اگر مطلبی یاد گرفتی برای ما هم دعا کن
جهت سلامتی و تعجیل در ظهور گمگشته ی فاطمه گناه نکنیم....
سلام امام زمانم خوبین؟نکنه گناه کردن اونقدر برام عادی شده باشه
که اصلا نفهمم دارم گناه می کنم! نکنه اونقدر با گناهام دلتون به درد آورده باشم که ولم کرده باشین؟
با گناهانی که از خود ساخته ایم....مهدی جان ظهورت را عقب انداخته ایم!!!!!!!!!!
ای خدا نعمت فراوان دادی ام ...اما ببین نا مردی ام صاحب زمان گم کرده ام..........
سلام.... سلام بر امام زمان... سلام بر تنها ترین مرد دنیا.... سلام بر مظلوم عالم...
این روزا تو هیئتا غوغا بود!..خیلیا اومده بودن ...حتا غیر مسلمونا....
بازار شفا گرفتن خیلی گرم بود...
ای علمدار ابی عبد الله دمت گرم.... این دکترا فکر کردن ما بی کسیم....
فکر می کنن که ما دست بگیر نداریم... فکر کردن همه چیز دست اوناست.... (البته نه همشون!!!!)
خیلی از سرطانی ها شفا گرفتن چون سینه زنا از خدا خواستن و داد...
خیلی پیامک دادن که مریض داریم... مممممشکل داریم...
همه درا به رومون بسته شده...نمی دونیم چی کار کنیم... خلاصه خیلی خیلی التماس دعا کردن و...
اما هیشکی ننوشت که دعا کنید تا یه مرد بیاد به داد مون برسه
اون مرد امام زمانه...
سلام به همسنگران عزیز....................
بخشی از کاتولگ آدما!!
اي رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند. (نور؛30)
اي رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند. (نور؛31)
پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگوييد؛ مبادا آن که دلش بيمار (هوا و هوس) است به طمع افتد. (احزاب؛32)
حرف حساب خدا....
ای پیامبر! به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ کنند و زینت و آرایش خود را جز آنکه قهراً آشکار می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید به وسیله مقنعه و چارقد سینه و گردن خود را بپوشانند و زینت خود را آشکار نسازند جز برای شوهران و سایر افراد محرم خود.( نور 31)
شاگرد ممتاز کیه؟؟
بزرگوار و با افتخارترين شما نزد خدا با تقواترين شماست(حجرات؛13)
آدامس! این شخصیت چسبنده و شیرین و جذاب وقتی تو دهن یکی میچرخه و شیرینیش گرفته میشه دیگه کسی حاضر نیست بذارتش تو دهنش!
لنگه کفش!شیک ترین و گرون ترینش اگه بیشتر از یه هفته پشت ویترین مغازه بمونه دیگه کسی نگاهشم نمیکنه!
طلا! با اینکه ارزشش برکسی پوشیده نیست اما اگه مجانی بخوان بفروشنش هیچکی رغبت به خریدنش نمیکنه!
گل! وقتی چند صد تا دماغ بوش کنن ، دیگه هیچ بو و لطافتی براش نمیمونه و میشه هم ارزش با علف هرز!
مروارید! تا وقتی تو صدفه و دیده نمیشه همه سرش دعوا دارن و جذابه اما وقتی صدفش باز بشه و همه ببیننش دیگه ارزشش کمه و کم کسی می ره سراغش!
پس چی میشه که یه دختر ، که مظهر جمال خداونده ، با بی حجابیش خودشو به هیچ میفروشه؟! یعنی ارزشش کمتر از طلاست؟! یعنی شیرینیش کمتر از آدامسه؟! یعنی زیباییش کمتر از لنگه کفشه؟! یعنی یه دختر حاضر میشه از گل بودن به علف هرز تبدیل بشه؟؟!!! هان یکی به من بگه!!!
بچه ها یکی به من بگه معنی بی حجابی چیه؟! منظورم فقط به دخترا نیستا! که چه بسا پسرا تو بی حجابی دارن دست دخترا رو از پشت میبندن! بی حجابی یعنی باکلاسی؟! پس ما داریم در داشتن کلاس با حیوونا رقابت میکنیم؟!
بی حجابی یعنی تمدن؟! پس حیوونا از ما متمدن تر هستن؟!
جهت اطلاع اونی که گفت "بی حجابی یعنی آزادی" ! بی حجابی عین اسارته! اونقدر اسیر هوس و چشم بیمار و خواسته ی کثیف این و اون بشی که خودتو و ارزش خودتو فراموش کنی! اونقدر اسیر میشی که تا خودتو مترسک نکنی پاتو از خونه بیرون نمیذاری! باز جهت اطلاع اونی که گفت "مهم اینه که دل پاک باشه"! از کوزه همان برون تراود که در اوست!
یعنی میشه یه آدم اونقدر پست بشه که ارزشش بشه جسمش؟؟ یعنی یه مرد اونقدر پست میشه که ناموسشو عروسک بکنه و تو خیابون بچرخونه و بگردونه و داد بزنه آهااای مردم نگاه کنید این زن منه ، این خواهر منه ، این مادر منه...
شهدا شرمنده ایم.....
************************************************
سلام امام زمانم....
نوکرت خیلی بده....
بیا از خوبیات بهش عیدی بده
این روزا همه خونه تکونی می کنن که وقتی روز عید مهمونا می یان خونشون تمیز و لایق اون مهمونا باشه....
رفقا امسال بیاین جوری خونه ی دلمون رو بتکونیم و از گناه خالی کنیم که اولین مهمون سال نو ی ما امام زمان ُ یوسف زهرا باشه....
امام زمانم خوش بحال اون دلیکه مهمون نه بلکه صاحبخونه تو باشی....
آقا کمکمون کن گناه نکنیم.....
اللهم به حق شهدا و مادر شهدا عجل لولیک الفرج و احفظ قائدنا امام خامنه ای
دهم ربیعالاول (۲۷ سال قبل از هجرت) شهر مکه غرق در جشن و سرور بود، چرا که مراسم عروسی جوانی از بنیهاشم است که شهرت و امانتداری او سراسر جزیرةالعرب را فرا گرفته بود، مهدی پیشوایی در کتاب تاریخ اسلام درباره نحوه آشنایی پیامبر اکرم(ص) با حضرت خدیجه(س) و مراسم ازدواج آنها این چنین مینویسد:
* چگونه خدیجه(س) شیفته محمد(ص) شد
خدیجه دختر خویلد زنی تجارت پیشه، با شرافت و ثروتمند بود، افرادی را برای بازرگانی می گماشت و سرمایهای را برای تجارت در اختیارشان قرار می داد و مزدی به آنان می پرداخت، وقتی محمد(ص) به بیست و پنج سالگی رسید، ابوطالب به او گفت: من تهیدست شدهام و روزگار سخت شده است، اکنون کاروانی از قریش رهسپار شام میشود، کاش تو هم نزد خدیجه که مردانی را برای تجارت می فرستد، میرفتی و کار تجارت او را به عهده میگرفتی.
از سوی دیگر، خدیجه از راستگویی، امانت و اخلاق پسندیده محمد(ص) آگاهی یافت و در پی او فرستاد که: اگر کار تجارت مرا عهدهدار شوی، بیش از دیگران به تو میپردازم و غلام خویش میسره را نیز برای دستیاریت میفرستم. حضرت محمد(ص) این پیشنهاد را پذیرفت و همراه میسره رهسپار شام شد، در این سفر بیش از سفرهای گذشته سود عایدشان شد.
میسره در این سفر از حضرت محمد(ص) کراماتی مشاهده کرد که او را به حیرت انداخت، در این سفر راهب از پیامبری او در آینده بشارت داد، همچنین میسره محمد را دید که بر سر تجارت، با شخصی اختلاف پیدا کرد، آن مرد گفت: به لات و عزی سوگند یاد کن تا سخنت را بپذیرم، او پاسخ داد: در عمرم هرگز به لات و عزی سوگند یاد نکردهام، میسره در بازگشت از سفر، کرامات محمد(ص) آنچه را مشاهده کرده بود، برای خدیجه بازگو کرد.
خدیجه بانویی خردمند، دوراندیش و شرافتمند بود و از نظر نسب از زنان قریش برتر بود، او در اثر امتیازات اخلاقی و اجتماعی متعددی که داشت، در زمان جاهلیت، طاهره و سیده قریش نامیده می شد، بنابر مشهور، او قبلاً دو بار ازدواج کرده و همسرانش درگذشته بودند، بزرگان قریش همه علاقهمند به ازدواج با او بودند، مردان نامداری همچون عقبة بن ابیمعیط، ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کرده بودند و او موافقت نکرده بود.
از سوی دیگر، خدیجه با محمد(ص) خویشاوند بود و نسب هر دو در قصی به هم میرسید، او اطلاعاتی از آینده درخشان محمد(ص) داشت و علاقهمند به ازدواج با او بود.
خدیجه به محمد(ص) پیشنهاد ازدواج کرد و محمد(ص) با موافقت عموهایش، این پیشنهاد را پذیرفت و در یک جمع خانوادگی ازدواج صورت گرفت، بنا بر قول مشهور در این هنگام خدیجه ۴۰ سال و حضرت محمد(ص) ۲۵ سال داشت.
*دلایل ظاهری و باطنی ازدواج پیامبر با خدیجه به روایت آیتالله سبحانی
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام» درباره علل ظاهری و باطنی این ازدواج این چنین بیان میکند:
مردان مادی که همه چیز را از دریچه مادیگری مطالعه میکنند، پیش خود چنین تصور میکنند که چون خدیجه ثروتمند و تجارت پیشه بود، برای امور تجارتی خود، به یک مرد امین بیش از هر چیزی نیازمند بود، از این لحاظ، با محمد(ص) ازدواج کرد و محمد نیز از وضع زندگی آبرومندانه او آگاه بود، با اینکه توافق سنی نداشتند؛ تقاضای او را پذیرفت .
ولی آنچه را تاریخ نشان میدهد، این است که محرک خدیجه برای ازدواج با امین قریش، یک سلسله جهات معنوی بود، نه جنبههای مادی، اینک شواهد ما:
۱- هنگامی که از میسره، سرگذشت سفر جوان قریش را میپرسد؛ او کراماتی را که در طول این سفر از او دیده بود و آنچه را از راهب شام شنیده بود، برای او نقل میکند، خدیجه شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معنویت محمد(ص) بود در خود احساس میکند و بیاختیار به او میگوید: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد؛ دو چندان کردی، برو من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گرانبهایی در اختیار تو میگذارم.
سپس آنچه را از میسره شنیده بود، برای «ورقة بن نوفل» که دانای عرب بود، نقل میکند، او میگوید: صاحب این کرامات پیامبر عربی است.
۲- روزی خدیجه در خانه خود نشسته بود و دور او را کنیزان و غلامان گرفته بودند، یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود، اتفاقاً جوان قریش از کنار منزل آنها گذشت و چشم دانشمند یهود به پیامبر افتاد، فوراً از خدیجه درخواست کرد که از محمد تقاضا کند، از مقصد خود منصرف شود و چند دقیقه در این مجلس شرکت کند.
رسول گرامی(ص) تقاضای دانای یهود را که مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن او بود پذیرفت، در این هنگام خدیجه رو به دانشمند یهودی کرد و گفت: هرگاه عموهای او از تفتیش و کنجکاوی تو آگاه گردند، عکسالعمل بدی نشان میدهند، زیرا آنان از گروه یهود به برادرزاده خود هراسانند، در این موقع، دانای یهود گفت: مگر میشود به محمد کسی صدمهای برساند! در صورتی که دست تقدیر، او را برای ختم نبوت و ارشاد مردم پرورش داده است، خدیجه گفت: از کجا میگویی که او حایز چنین مقام میشود؟ وی گفت: من علایم پیامبر آخرالزمان را در تورات خواندهام و از نشانههای او این است که پدر و مادر او میمیرند و جد و عموی وی از او حمایت میکنند و از قریش زنی را انتخاب میکند که سیده قریش است، سپس اشاره به خدیجه کرد و گفت: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.
*خواب حضرت خدیجه(س) و تعبیر جالب آن
۳- ورقه، عموی خدیجه، از دانایان عرب بود و اطلاعات فراوانی درباره کتب عهدین داشت و مکرر میگفت که مردی از میان قریش، از طرف خدا برای هدایت مردم بر انگیخته میشود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را میگیرد و چون خدیجه، ثروتمندترین زنان قریش بود؛ از این لحاظ گاه و بیگاه به خدیجه میگفت: روزی فرا رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت میکنی!
۴- خدیجه شبی در خواب دید: خورشید بالای مکه چرخ خورد و کم کم پایین آمد و در خانه او فرود آمد، خواب خود را برای ورقه نقل کرد، وی چنین تعبیر کرد: با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او عالمگیر خواهد شد.
اینها جریانهایی است که بعضی از مورخان نقل کردهاند و در بسیاری از کتب تاریخی نیز ثبت شده است.
..